مسئوليت درختى است كه زمينهاش شناختها هستند و ريشهاش اعتقادها و بهارش بحرانها و حادثهها و گرفتارىها. هنگامى كه زمينهها غنى بودند و سرشار و ريشهها محكم بودند و زنده، در هر بهارى اين درخت شكوفه مىدهد و بار مىآورد و حتى هيچ آفتى نمىبيند؛ چون آفتها از كمبود تغذيه و فقر زمينهها مايه مىگيرند. در زمينهاى كه انسان مجهول است و هستى مجهول است و نقش انسان هم مجهول، در اين زمينه، ريشه عقيدهاى زنده نخواهد ماند و در اين كوير، اعتقادى سبز نخواهد شد و مسئوليتى نخواهد روييد. و اگر كسى در اين زمينه و با اين ريشه مرده مسئوليتى را گردن گرفت جدّاً آدم مفلوكى است كه دارد با احساسات و عادتهايش زندگى مىكند، نه با انتخاب و سنجش و ارزيابىاش. [استاد علی صفایی حائری؛ کتاب مسئولیت سازندگی، صفحه ۲۳]